کجای ان بی حوصلگی های کشدار و بی دغدغگی های کسالت بار سررسید،نمی دانیم......سر به هوای امدنش و رنگواره های ناگهان خاکستری هایمان.....دور امدنش روی تقویم خط نکشیدیم و قرمزش نکردیم و تعطیل.....که بزرگ بود و هیچ کدام از روزهایمان برازنده اش نبود....کوچک بودیم و زیر دست و پای بلند پروازان.... گذشت....گذشت و رد پایش بر تمام نگاه هایمان ماند....بر شعرهایمان هم....نبض پرواز را دستمان داد و پریدیم...زخم برداشتیم و پریدیم.....بالمان شکست و پریدیم.....معلم پرواز بود و زمین را خوب می دانست.... روزها گذشته است از امدنش اما....او هنوز هم هرروز می اید....گاهی خسته و بی خیال است و گاهی انگار تیله های کودکی اش را به کلاس اورده و یواشکی در جیب هایش بازی میکند....لذت خیز برداشتن را دیکته می گوید....می رود.... می رود اما ردپایش بر تمام نگاه هایمان می ماند...می رود اما کلاس.......عطر خاک باران خورده می گیرد.....
نظرات شما عزیزان:
عاشق امام زمان (عج)
ساعت13:17---20 شهريور 1393
سلام وبلاگ خوب و جالبی دارید...
بازم به من سربزنید ممنونم مدیریت وبلاگ عاشقان مهدی
درســــــــــــــــا
ساعت11:32---17 شهريور 1393
سلام عزیزم...
واقعا متن قشنگی بود گلم
وبتم عالیه فقط ای کاش یه قالب قشنگ تر بزاری
merlin
ساعت11:32---17 شهريور 1393
محدثه
ساعت0:36---1 شهريور 1393
خیلییییییییییییییییی خوب بووووووووووووووووود
سما
ساعت13:12---28 مرداد 1393
سلام سارا و الهه جون وبلاگتون عاليه
ستاره
ساعت13:48---27 مرداد 1393
سلام وبلگ جالبی دارید موفق باشید
zohreh
ساعت9:37---27 مرداد 1393
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـ ـی :
“بیخـــیآل“
|